عرشیا بدو پیشی بدو.
نازنینم چند روز پیش من و تو بابایی دیدیم آسمون آبی و هوا خیلی خوبه گفتیم بریم بیرون که ناز پسر یه هوایی بخوره و تو پارک بازی کنه وقتی که رسیدیم پارک جنابعالی یه کوچولو بازی کردی و در حین بازی یه گربه بدبخت رو دیدی . حالا مگه یه جا بند میشدی . هر جا گربه میرفت تو هم دنبالش بودی منهم دنبال تو و باباهم دنبال من خلاصه تموم ساعت یا تو دنبال گربه بودی یا گربه دنبال تو خلاصه ماهم بعد از کلی اینور و انور دویدن با هزار کلک از پارک آوردیمت بیرون تا شاید گربه یه کم آروم بگیره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی