عرشیا جونعرشیا جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

نازبالام عرشیا *فرشته آسمانی مامان و بابا*

دوستان عرشیا

سلام من آنیل دختر عمه عرشیا   من کیارش پسرعموی عرشیا 15 ماهمه من سیما دختر عموی عرشیا      من آیلار دختر عموش هستم   آیدا و  ویدا دختر خاله عرشیا    اسرا و امیر محمد   ...
12 بهمن 1390

عرشیا موش شو...

شیرینم تازگیها تا اینکه بهت میگم عرشیا موش شو فوری خودتو مثل موش میکنی تا من نازت بدم .وقتی هم که قراره یه خرابکاری کنی اول منو نگاه میکنی و موش میشی تا اینکه نازت میدم میفهمی که اوضاع خوبه و میری سراغ خرابکاریهات.موش کوچولوی من بخورمت الهیییییییییییییییییییییییییییی. ...
2 بهمن 1390

عرشیا و نانا

گلکم اینی که سوار کردی اسمش ناناست نمی دونم چرا از پاهاش خیلی خوشت میاد و وقتی میگیریش یک ربعی با پاهاش بازی میکنی بعد دماغشو گاز میگیری و میری. نازگلم حالا دیگه اونقدر بزرگ شدی که دخمل سوار میکنی و به مامان نمیگی تازه کلی هم ذوق میکنی که برام عروس آوردی. انشاا... عروسیتو ببینم مامان جان.     ...
2 بهمن 1390

در ماه یازده

گل پسرم قند عسلم در پناه خدا ده ماه از زندگیه زیبات به سلامت و خوشی گذشت و من و بابایی شاد و خرسند ازداشتن گل پسری مثل تو . عزیزم بابا و مامان با هر روزی که از عمر زیبات میگذره بیشتر و بیشتر به بودن کنار تو عادت میکنیم میگیم  چرا خدا تورو زودتر به ما نداد تا از بودن در کنار تو لذت ببریم  شاید کوتاهی از خودمون بود و به خدای مهربون ثابت نکرده بودیم که لایق همچین فرشته ای هستیم .گلکم خدا رو شکر توی این ده ماه شادکامی قرین زندگیمون شده و ما سرخوش و شادتر از همیشه داریم به زندگی سه نفره ادامه میدیم .هر روز که از خواب بیدار میشم و چشمم به قد و بالای نازت می افته میگم خدایا این دلخوشی و شادی رو از ما نگیر. و اما نازنینم تو کاره...
18 دی 1390

مراحل فتح میز تلویزیون...

پسرم جدیدا با پنج حرکت کوچیک مامانی مات و مبهوت میکنی و من موندم که تو چطور اینقدر خلاقی عزیزم. مرحله اول: بررسی وضعیت و نقشه کشی مرحله دوم:نگاه یواشکی به اطرافیان مرحله سوم:کوبیدن دست کوچولوت روی میز برای لوس کردن مرحله چهارم:بالاخره موفق میشی .ظاهرا یه خورده هم برات کوچیکه مامان جان بیا بیرون. مرحله پنجم : حالا نمی دونی از کجا رفتی و چه جوری باید بیای پایین.   ...
12 دی 1390

فرشته کوچک خوشبختی

پسر عزیزم روزهای زندگی تند و تند داره میگذره و من وبابایی تازه فهمیدیم که توی اون سالها بدون تو چه روزهایی رو از دست دادیم . تازه فهمیدیم که بودن تو چقدر تونسته روش و سمت و سوی زندگیمونو عوض کنه ، از روزی که توی مهربون وارد زندگیمون شدی لحظه ها شیرین تر از گذشته و شادتر از پیش شده . مخصوصا حالا که کم کم داری شیرین و شیرین تر میشی . گلکم آروم آروم داری به ماه یازده هم نزدیک میشی و این مارو هم خوشحال وهم نگران میکنه نگران از اینکه آیا می تونیم هر آنچه را که باید بهت آموزش بدیم ، می تونیم پیش تو و خدای خودمون که فرشته ای مثل تو رو بهمون به امانت داده سر بلند شیم و خوشحالیم از اینکه یه فرشته همیشه و همه جا باهامونه...
11 دی 1390

ناربالام برنده

عرشیا جون برنده شدنت توی جشنواره رو بهت تبریک میگم عزیزم توی صد نفر پنجم شدن کار راحتی نیست مبارکت باشه از اینکه جزء 20نفر برنده ها شدی . عزیزدلم انشاا... همیشه توی مسابقه زندگی برنده باشی.از همه عزیزانی که به عرشیای من رای دادن کمال تشکر رو دارم و از همشون ممنون و سپاسگذارم.                دوستار همگی شما نازبالام   لیست ٢٠برنده  چشنواره نی نی وبلاگ بشرح زیر و لیست کامل شرکت کننده گان در صفحه نازبالام وجشنواره   ردیف  آراء  کد   1 284 ...
10 دی 1390