پسر عزیزم خدا رو شکردیگه رفتی تو هشت ماه ، وهفت ماه به خوشی و سلامت گذشت و من و بابایی خیلی خوشحالیم. مهربون من امروز وقتی تو رو برای چکاپ ماهانه بردیم پیش دکتر، گفت همه چیز خوبه و تو روی نمودار رشدو سفید کردی عزیزم امروز برای اولین بار تونستی روی ترازو بشینی تا دکتر وزنت کنه. نازنینم دکتروقتی تورو با اون کتونیهای خوشگلت دید کلی نازت داد و گفت مواظب باش با اون کفشها ندزدنت،ماه من از اینکه میبینم تند تندسینه خیز میری و همه چیزو بهم میریزی خیلی خوشحالم.عزیزم، بالاخره امروز ازکارم استعفا دادم تا بتونم بیشتربا تو بمونم و از تو بهتر مراقبت کنم آخه ازهرجا وهرکس پرسیدم نتونستم هیچ رضایت قلبی از مهدها پیدا کنم ...