در ماه یازده
گل پسرم قند عسلم در پناه خدا ده ماه از زندگیه زیبات به سلامت و خوشی گذشت و من و بابایی شاد و خرسند ازداشتن گل پسری مثل تو . عزیزم بابا و مامان با هر روزی که از عمر زیبات میگذره بیشتر و بیشتر به بودن کنار تو عادت میکنیم میگیم چرا خدا تورو زودتر به ما نداد تا از بودن در کنار تو لذت ببریم شاید کوتاهی از خودمون بود و به خدای مهربون ثابت نکرده بودیم که لایق همچین فرشته ای هستیم .گلکم خدا رو شکر توی این ده ماه شادکامی قرین زندگیمون شده و ما سرخوش و شادتر از همیشه داریم به زندگی سه نفره ادامه میدیم .هر روز که از خواب بیدار میشم و چشمم به قد و بالای نازت می افته میگم خدایا این دلخوشی و شادی رو از ما نگیر. و اما نازنینم تو کارهایی که توی این ده ماه یاد گرفتی باعث شده که همه بگن عرشیا جزء تیزهوشانه فکر کنم مامانی هوشت به خودم رفته البته باباهم کم باهوش نیستها. الان میگم که چه کارهایی بلدی تا وقتی بزرگ شدی ببینی چه خارق العاده ای مادر جان:
- تشخیص رنگ آبی و قرمز و نشون دادن با انگشتهای کوچولوت.
- بالا رفتن از مبل و خاموش و روشن کردن برق و تشخیص روشن و خاموش.
- خواندن کتاب قصه به زبان خودت مثلاً حسن کچل با باباش رفت دد که به زبان خودت میشه بابابا ددد و حسن و باباشو با دست نشون میدی.
- گفتن کلمه لا به عنوان الله بعد از غذا و بالابردن دستهای نازت برای شکرگذاری از خدا. برای دستات بمیرم.
- گرفتن خودکار توی دستت و کشیدن خط و خطوط روی کاغذ.
- قدم برداشتن با کمک مامان و گفتن کلمه تاتا.
- صبحها هم که بیدار میشی کنترل رو بر میداری TVرو روشن میکنی و اگه تصویر نیاد میگی اه اه.
- هر وقت هم که بابا صدای گریه در میاره تند و تند میای و اونو نازش میکنی. که الهی مادر قربون اون مهربونیت بره فرشته مهربون من .
خدایا شکر خدایا هزار مرتبه شکر ،خدایا شکرت که یه همچین پسری به من دادی وجودش پر از نشاط و شور زندگیه خدایا تو بهترین فرشته ای رو که داشتی به من دادی قول میدم تا جون دارم ازش مواظبت کنم و نذارم سختی های روزگار شور زندگی رو از اون بگیره .خدایا ممنونم.ممنونم ممنونم.
** نازگلم قدم گذاشتن به یازدهمین ماه زندگیتو تبریک میگم**