فرشتهء من امروز خیلی دلم گرفته ،آسمون هم ابری و داره بارون میباره شاید واسه همین که من یه کم غمگینم دیگه حوصلم سر رفته دلم میخواد با یکی حرف بزنم ،اما کسی نیست. مامانی ، از صبح هر چی برات حرف میزنم فقط میگی هه هه بمیرم برات که نمیفهمی من چی میگم .کاش میتونستی با من حرف بزنی .دلم میخواد یکی کنارم باشه تا هروقت که خسته شدم از تو مراقبت کنه و من با اون حرف بزنم و روزمون شادتر از اینی که هست بشه اما ما فقط سه نفریم من و تو و بابایی . صبحها هم که بابا ساعت شش میره وساعت هشت شب خسته برمیگرده خونه پس من میمونم و تو . عزیزکم زودتر بزرگ شو و برام حرف بزن تا روزهای تکراری از بین بره. ناز گلم دلم از با تو بودن عادت...