دانسته های نازبالام
عزیز بهتر از جانم ،کم کم به پایان روزهای چهاردهمین ماه زندگیه زیبات نزدیک میشیم و من و بابایی از کارهایی که تو یاد گرفتی کلی سورپرایزیم و برامون خیلی جالبه که یه فرشته ناز و کوچولو توی این سن چطوری اینقدر میفهمه و بلده. شیرین کاریهات هر روز داره زندگیمون رو شیرین و شیرین تر میکنه و من میخوام برات بمیرم هر وقت که یه کار تازه ای یاد میگیری.
کلماتی به سبک عرشیا:
نوم←نون
توب←توپ
آمینی←آمنه
عاطی←عاطفه
عدی←علی
هاپ←هاپو
ادا←آیدا
باباجی←باباجونی
آزادی←آزاده
دیب←سیب
حمی←حمید
هام←غذا
خیلی کلمات رو هم درست میگی عزیزم مثل دد، مامانی، بابایی، آب، بد، الو، hello،الله،دمٍ ،عمه،به به، تازگی هم یاد گرفتی صدای خرپوف رو در میاری ، راستی عزیزم بزرگترین کاریکه توی این ماه بلد شدی به تنهایی راه رفتنه سه روز که خودت تنهایی قدم برمیداری و هی میخوری زمین دوباره میگی عدی(علی ) از جات پا میشی و بازم راه میری ، مامان فدای راه رفتنت بشم نازنینم . وقتی هم که روزها حوصلت سر میره خودت میری گوشی رو برمیداری و شماره میگیری بعد به خیال اینکه به بابا زنگ زدی کلی واسه خودت حرف میزنی و داد و بیداد راه میندازی و هی میگی الو بابا بابا دد دد . عرشیا جون دلم میخواد اینقدر ببوسمت تا خسته شم هرچی میبوسمت بازم خسته نمیشم . خدایا از اینکه یه فرشته تو خونم دارم ازت تشکر میکنم . خدایا شکر خدایا شکر خدایا شکر
فرشته من اگه آسمان هم باشی باز هم بغلت خواهم کرد