عرشیا جونعرشیا جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

نازبالام عرشیا *فرشته آسمانی مامان و بابا*

بهترین یار مامان

1392/2/8 13:31
نویسنده : مامان عرشیا
1,282 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر کوچولوی من، این روزها من دیر به دیر میام و به وبلاگت سر میزنم . خودم هم نمی دونم چرا؟ ولی انگار هرچی بزرگتر میشی بیشتر دوست دارم لحظه هامو با تو بگذرونم تا با کامپیوتر و اینترنت. تو بهترین یار و یاوری هستی که دارم مثل یه فرشته با من حرف میزنی و تو دل پاکت هیجی به جز رویاهای کودكانه نیست . حرفهات به من آرامش میده. لذت با تو بودن رو با هیچی عوض نمیکنم و نمیخوام حتی یه لحظه دلت بشکنه از اینکه احساس کنی مامانی سرش با یه چیزه دیگه ای به غیر از تو گرمه .تو برام همه چیز و همه کسی ،دیگه کلمات رو کامل میشناسی وتمومم جملات و کامل میگی و میفهمی . مکالمه انگلیسی رو کامل یاد گرفتی و تکرار میکنی. اعدادرو از یک تا پنج میتونی بشمری ولی بقیه رو هر جور دلت بخواد میگی. بعضی وقتها یه چیزهایی میگی که من تو خلقت خدا میمونم. از همه بهتر اینه که دیگه از پوشک استفاده نمیکنی و دستشویی رو میگی و دیگه شیر مامان رو هم نمیخوری البته خیلی سخت بود و هست ولی چه کنم که مجبور به اینکار شدم چون اینحوری اشتهات بهتر شده و بهتر غذا میخوری ولی از اینکه هنوز منتظری تا یه روز ی شیر بخوری خیلی دلم میگیری الان بعد از گذشت دوهفته هر روز میایی و میگی مامان حالا دیگه اوف نیستی میتونم هِذره(یه ذره)دِجی(شیر)بخورم اون موقع است که دلم میخواد اینقدر فشارت بدم که بری تو دلم و بخورمت.راستی تو هفته سلامت هم رفتیم پارک لاله که خیلی هم بهت خوش گذشت و هر روز از اون روز حرف میزنی، تست سنجش بینایی دادی و آقای دکتر گفت چشم پسر شما مثل ماه شفاف و بدون عیب و نقص خدا رو شکر، وتوو هم مثل یه فرشته مهربون بی سر و صدا نشستی و تستت رو انجام دادی. خلاصه این که توی فروردین ماه خیلی به آقا عرشیا خوش گذشت و کارها و سفرها و مهمونیها و گردشهای زیادی رفت . راستی عزیزم تازه مد شده که هروقت موهاتو کوتاه میکنه بابای یه کیک تولد و شمع افتاده و به بهونه تولده که میایی و موهاتو کوتاه میکنی یعد از اصلاح هم منتظر و همش میگی پس چرا بابایی کیک نمی خری تولدم مبارک بشه و تا باباجون کیک نخره شما آروم  نمیگیری.اینجوری فکر کنم بابا تصمیم بگیره کلاٌ موهاتو بلند کنه و کوتاه نکنه.شاه پسر حرفهای دلم زیاده و از حوصله خارج خلاصه اینه که تو برام یه هدیه آسمونی هستی و مامان خیلیل میخوامت. بوووووووووووووووووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

سپید مامان علی
9 اردیبهشت 92 14:14
بودن با این فرشته های آسمونی واقعا لذت بخشه.. حرفهاشون چون از سادگی و بدون هیچ توقعی هست بسیار دلنشینه خوشحالم که عرشیا جونی دیگه از پوشک و شیر مامانش استفاده نمی کنه ماشاءالله بزرگ شده
مامان اسرا واسما
11 اردیبهشت 92 13:55
تقدیم به مامان ارشیا زن شکوفه ایی است که هنگام غنچه بودن دوست داشتنی موقع گل کردن عشق ورزیدنی و در وقت پژمردن پرستیدنی روزت مبارک ای گل زیبای خلقت
مامان عرشیا
19 اردیبهشت 92 8:47
واقعا هیچی لذت با هم بودن نمیشه
مامان ارمیا و ایلمان
25 اردیبهشت 92 12:14
سلام عسلم. دلم برات تنگ شده بود خاله. خوبی؟ مامان گلش چطوری؟ شاد باشین و سلامت.
الميرا
31 اردیبهشت 92 17:38
من فداي تو عشقم بشم دلم برات تنگ شده نفس من
مامان نوژان
17 خرداد 92 23:45
منم ترکم خوشحال میشم دوست شیم
ایدا
8 تیر 92 10:35
عرشیا جونم خوبی دلم برات خیلی تنگ شده
مادر آتیلا
26 تیر 92 20:39
په وبلاگ زیبای دارید عزیزم.....چه پسر گلی....