روزهای من
سلام به همه دوستای مثل خودم کوچولو: من و مامانی هر روز باید بریم تو اتاقم و کلی کتاب بخونیم .البته مامان جون برام میخونه و من هم تکرار میکنم . تازه کلی از کتابهامو حفظم و از رو شکلهاشون داستان رو تعریف میکنم . از شعرها که نگو و نپرس تند تر از مامانی میخونم و مامان رو خوشحال میکنم . از ماشین بازی و خونه سازی که کم نمیارم . بعضی وقتها مامان میگه عرشیا لطفاً بسه. اسباب بازیهاتو جمع کن . منهم میگم لطفاً بسه نیست!!!!! مامان بد من عرشیا نیستم آقای پلیسم الان تورو جریمه میکنم میبرم زندان.بعد هم یه برگه جریمه مینویسم و به مامان میدم. در طول روز کلی مامانی جریمه میشه . اما وقتی میبینم واقعاً مامانی خسته شده میرم و بوسش میدم میگم . عرشیا چه پ...