عزیز دلم سلام ، گل پسر میدونم وقت یکه این تاریخ از پست رو ببینی میگی پس توی این روزهایی که گذشت کجا بودی مامام که برام هیچ خاطره ای ثبت نکردی، مادر جون من هم شرمنده ام چون هم لپ تاپ خراب شده بود هم تو بزرگتر شدی و به من فرصت وبلاگ نویسی نمیدی و همش میخوای خودت با کامپیوتر بازی کنی. منهم که فقط باید حواسم به تو و شیطونیهات باشه . خلاصه مادر جون برات بگم که الان که این حرفهارو مینویسم اردبیل هستیم و تو با عمه سولی رفتی بیرون . قبل از اینجا هم رفتیم لاهیجان و اونجا کلی بازی و شادی کردی و حالا هم که اومدیم اردبیل شیطونتر هم شدی . کلی کارها و حرفهای تازه توی سفر یاد گرفتی و من خیلی خوشحالم که گل پسرم اینقدر باهوش و نازنینه الهی دورت بگردم ک...