عرشیا جونعرشیا جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

نازبالام عرشیا *فرشته آسمانی مامان و بابا*

اینهم از عکسهای آتلیه فرشته آسمونی عرشیا

برای دیدن بقیه عکسها میتونید ادامه مطلب رو ببینید. پسر عزیزتر از جونم کلی عکسهای دیگه هم هست که نمیشد بذرام تو وبلاگت ولی توی یه آلبوم خوشگل برات نگهداری میکنم تا وقتی که بزرگ شدی از دیدن اونها لذت ببری . راستی قرار شده خانم عکاس عکست رو خیلی بزرگ کنه و به عنوان یه نی نیه ناز بذار پشت ویترین مغازه الهی که چش نخوری گلکم.مامان قربون اون چشمهای نازت بشم. دوووووووووووووووووووووووستت دارم عشق من. ...
8 خرداد 1391

روزهای بهاری

سلام جیگر مامان. این روزها نمیشه که هر روز بیام و برات خاطرات زیبات  رو بنویسم انگار هرچی بزرگتر میشی مامان بیشتر از قبل وقت کم میارم. آخه منتظر میمونم تا بخوابی . من یواشکی بدون سر و صدا بیام سراغ وبلاگت ببینم چه خبره . آخه اگه بیدار شی دیگه هیچ کاری نمیشه کرد فقط باید مواظب جنابعالی باشم تا خرابکاری نکنی و سراغ چیزهای خطر ناک نری. به هر حال با تمام شیطونیهات این روزها خیلی خوش میگذره هر روز غروب با هم میریم پارک تو با بچه ها بازی میکنی و همش دوست داری با همه دوست بشی . اسباب بازیتو میدی به دیگران و از اسباب بازی اونها استفاده میکنی خوب بلدی چطور سرشون کلاه بذاری . عاشق دوچرخه و ماشین برقی هستی و هر جا ببینی میگی هن هن یعنی سوار شم . ...
6 خرداد 1391

روزمادرمبارک

عاشقانه ترین غزل مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی.مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم. ای بهترین شعر زندگی، روزت مبارک باد زلال هرچه عشق مادر! تو پروانه دشت ایثاری؛ شمع فروزان محفل مایی؛ تو عطر خوش بوی همه گل هایی. در ژرفای دیدگانت، رود...
23 ارديبهشت 1391

عرشیا و تفریحات

پسر نازم ، مهربونم، امیدم ،هفته گذشته من و تو بابایی با هم رفتیم پارک تا شما با بچه ها بازی کنی قربونت برم شما هم کم نیاوردی و هر چه تونستی شیطونی کردی ، سرسره سوار شدی . کلی ذوق کردی ، هر جا که توپ میدیدی دلت میخواست و میرفتی تا توپ و برداری ، با یه اقا پسری هم فوتبال بازی کردی، چند روز بعد هم که وفات فاطمه زهرا (س) بود با هم شله زرد پختیم و با کمک بابایی بردیم و بین مردم پخش کردیم شما هم که صدای نوحه شنیده بودی توی بغل بابایی سینه میزدی الهی قربون اون دستهای کوچیکت بشم . اینجا هم آماده شدی که با هم بریم و شله زرد پخش کنیم و عزاداری رو ببینیم.     ...
13 ارديبهشت 1391

دانسته های نازبالام

عزیز بهتر از جانم ،کم کم به پایان روزهای چهاردهمین ماه زندگیه زیبات نزدیک میشیم و من و بابایی از کارهایی که تو یاد گرفتی کلی سورپرایزیم و برامون خیلی جالبه که یه فرشته ناز و کوچولو توی این سن چطوری اینقدر میفهمه و بلده. شیرین کاریهات هر روز داره زندگیمون رو شیرین و شیرین تر میکنه و من میخوام برات بمیرم هر وقت که یه کار تازه ای یاد میگیری. کلماتی به سبک عرشیا: نوم←نون توب←توپ آمینی←آمنه عاطی←عاطفه عدی←علی هاپ←هاپو ادا←آیدا باباجی←باباجونی آزادی←آزاده دیب←سیب حمی←حمید هام←غذا خیلی کلمات رو هم درست میگی عزیزم مثل دد، مامانی، باب...
13 ارديبهشت 1391

چهارده ماه به شیرینی عسل

پسر عزیزم به یاری خدا چهارده ماه از زندگی سه نفره ما میگذره و توی این چهارده ماه من و بابا چهارده میلیون بار خدا رو شکر کردیم که یه مهربون از آسمون به خونمون فرستاد تا لحظات زندگی رو شیرین و شیرین تر کنه . نازنینم چهارده ماهگیت مبارک خدا آن حس زیباییست،که در تاریکی صحرا،زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را، یکی همچون نسیم دشت میگوید: کنارت هستم ای تنها، و دل آرام میگیرد.. خدایا از اینهمه موهبت و کرامتت متشکرم. عزیزم این عکس و موقعی گرفتم که استخر بادیت رو برگردونده بودی رو سرت و زیرش نشسته بودیو دالی میکردی خیلی دوستش دارم فقط یه کوچولو کیفیت نداره عوضش کمیت داره. ...
13 ارديبهشت 1391

سال نو مبارک

كلاغه روي ديوار                   صدا مي كرد قار و قار مي گفت خبرخبردار             آمده فصل بهار هوا شده پاكِ پاك               سبزه در آمد ازخاك برفها ديگه آب شدند           چشمه ها پرآب شدند بهار و عيد نوروز                  آمده اند امروز با سبداي پرگل   &nbs...
17 فروردين 1391

سالروز زمینی شدنت مبارک

  صدای یک پرواز، فرود یک فرشته، آغاز یک معراج، و شروع یک زندگی امروز خورشید درخشان‌تر است و آسمان آبی‌تر نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد  و پرنده آواز  جدید می‌سراید امروز بهاری دیگر است در روز تولد مهربان‌ترین در میلاد کسی که  چشمانم با  حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد، تمامی گلها و سبزه‌ها در میهمانی ما خواهند سرود   بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خل...
14 اسفند 1390

من موهاتو میخواااااام

شیر کوچولوی من دیروز عصر من و تو وبابایی رفتیم آرایشگاه تا اون موهای نازت رو یه کمی کوتاه کنیم و تر تمیزتر شی و  برای روز تولدت یه تغییری کرده باشی وقتی رفتیم توی آرایشگاه من و بابایی به آقاهه گفتیم که زلف گل پسرمون رو زیاد کوتاه نکن فقط دورشو تمیز کن .آقاهه هم نامردی نکرد هر چی که مو داشتی رو کوتاه کرد گفت بذار کلش هوا بخوره . مامانی هم دلش گرفت آخه چهرت برام غریب شده بود . انگار با موهای خودت نازتر بودی .قبلا بهت میگفتم عرشی جونم موهاتو تکون بده برام موهاتو تکون میدادی اما حالا دیگه مو نداری که تکون بدی از دیشب همش میگم من موهای پسرمو میخوام بابا جون میگه پسرم خیلی خوشگل شده شبیه مردها شده بذار معلوم شه پسرم بزرگ شده ولی من بازهم میگم...
14 اسفند 1390

نوزده ساعت دیگه....

پسر نازم ، ای تنها بهونه زندگی خیلی دوستت دارم اونقدر که دلم میخواد روزی هزار بار بغلت کنم و بگم خدایا ممنونم از این خلقت بی نظیرت .عزیزم دیگه چیزی نمونده که از عمر شیرینت یکسال بگذره .نمیدونم توی این ساعتهای آخر یکسالگیت از چی و از چه روزهایی یاد کنم انگار باورم نمیشه که یکسال به این زودی داره سپری میشه و من هنوز اون نگاه اولین روز زندگیتو تو چشمهام میبینم  پسرم توی این روزها داری بامزه و بامزه تر میشی  و خیلی خوردنی شدی کلمات رو دست و پاشکسته بزبون میاری کارهای دوست داشتنی میکنی و خلاصه خیلی چیزهای دیگه . گلم توی این چند روز از چهره زیبات عکسی نذاشتم تا اینکه عکس تولدت رو بذارم اما دلم نیومد و خواستم این عکس حتما توی وبلاگ ...
13 اسفند 1390